در این دیدگاه بستر وقوع مسائل به 4 وضعیت تقسیم می شود:
- وضعیت ساده (آشکار): رابطه علت و معلول واضح و مشخص، یافتن راهکار آسان، حدس زدن گام بعدی در فرآیند حل مساله آسان. در این وضعیت هم مساله (What) و هم راه حل (How) مشخص است و ابهامی در آنها نیست. روش حل مساله: ادارک با حواس پنجگانه-> دسته بندی -> اقدام کردن.
- وضعیت پیچیده منظم (Complicated): رابطه علت و معلول روشن است اما نه برای همه، بلکه فقط برای متخصصان، در این وضعیت، یا مساله مشخص است و راهکار مبهم (پیچیدگی فنی)، یا راهکار مشخص است و مساله ابهام دارد (پیچیدگی اجتماعی). مساله را میدانیم، ولی نمیدانیم چطور حل میشود (مانند برخورد شخص غیر فنی با مساله تعمیر یک دستگاه برقی یا مکانیکی) یا اینکه راهکارها پیش روی ماست ولی ذی نفعان سر خود مساله توافق ندارند (مانند تصمیم گیری در مورد مساله استخدام نیروی انسانی برای بخش فنی یا بخش فروش در هیات مدیره یک شرکت). روش حل مساله: ادارک با حواس پنجگانه -> تحلیل کردن -> اقدام کردن.
- وضعیت پیچیده نامنظم (Complex): رابطه بین علت و معلول وجود دارد ولی برای هیچکس روشن نیست. مساله و راهکار هر دو ابهام دارند. نه مساله را به درستی می شناسیم و نه راهکار را (مانند رفع فقر در یک جامعه). روش حل مساله: بکارگیری کاوشگر -> ادراک با حواس پنجگانه -> اقدام کردن. (توضیح: اجرای کاوشگر، روشی است که می توان مشخصات سیستمی که در تعامل با آن هستیم را تا حدی شناسایی کرد و بازخورد گرفت و بر اساس بازخورد اقدام کرد). استدلال ابداکتیو (Abductive Reasoning/Thinking) و تفکر طراحی از رویکردهای مهم حل مساله در این وضعیت است.
- وضعیت آشوب (Chaotic): رابطه ای بین علت و معلول وجود ندارد. مساله و راهکار هر دو در نهایت ابهام و ناشناختگی هستند. (مانند وقوع وضعیت بحران در جامعه و هر گونه شرایط اضطراری). روش حل مساله: عمل فوری -> ادراک با حواس پنجگانه -> اقدام کردن. هدف از عمل فوری، شناسایی مساله است و هدف از حل مساله در این وضعیت، ایجاد پایداری نسبی برای انتقال از این وضعیت به یکی از وضعیت های شناخته شده فوق است.